3 . توهین به امیر مؤمنان (علیه السلام) :
ابن حجر عسقلانی ، بزرگترین عالم اهل سنت در علم حدیث و رجال که از او با عنوان « حافظ » ( بالاترین درجه در علم رجال اهل سنت ) یاد میشود در کتاب معروف لسان المیزان که از معتبرترین کتابهای رجالی اهل سنت است ، مینویسد :
وکم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی أدّته أحیاناً إلى تنقیص علیّ رضی اللّه عنه .
لسان المیزان ، ج 6 ، ص319.
ابن تیمیّه ، در پاسخ به علاّمه حلّى به قدرى زیاده روى کرده که منجرّ به تنقیص مقام على بن ابى طالب (علیه السلام) گردیده است .
وی جسارت به امیر مؤمنان (علیه السلام) تا جایى رسانده که بنا به نقل ابن حجر عسقلانی در کتاب معتبر الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة ، ج 1 ، ص155 مى گوید :
وقال ابن تیمیّة فی حقّ علیّ: أخطأ فی سبعة عشر شیئاً، ثمّ خالف فیها نصّ الکتاب ...
على (نستجیر باللّه) در 17 مورد دچار اشتباه شده و با نص قرآن مخالفت نموده است .
و همچنین ابن حجر مى نویسد :
وافترق الناس فیه شیعاً ، فمنهم من نسبه إلى التجسیم ، لما ذکر فی العقیدة الحمویّة والواسطیّة وغیرهما من ذلک کقوله : "إنّ الید والقدم والساق والوجه صفات حقیقیةّ للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته ".
بزرگان اهل سنت نسبت به « ابن تیمیّه » نظریّه هاى مختلفى دارند : بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است به خاطر آنچه که در کتاب « العقیدة الحمویّة » براى خداوند تعالى ؛ دست ، قدم ، ساق پا و صورت ، تصور کرده است .
تا جایی که میگوید :
ومنهم من ینسبه إلى الزندقة ، لقوله : النبیّ ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) لا یستغاث به ، وأنّ فی ذلک تنقیصاً ومنعاً من تعظیم النبیّ ( صلّى اللّه علیه وسلّم ) .
و بعضى به سبب مخالفت او با توسل و استغاثه به رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) که خود تنقیص مقام نبوت ، و مخالفت با عظمت حضرت ، به حساب مى آید ، وى را زندیق و بی دین مى دانند .
و در ادامه مینویسد :
ومنهم من ینسبه إلى النفاق، لقوله فی علیّ ما تقدّم - أی أنّه أخطأ فی سبعة عشر شیئاً - ولقوله: إنّه - أی علیّ - کان مخذولاً حیثما توجّه ، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ینلها ، وإنّما قاتل للرئاسة لا للدیانة ، ولقوله: إنّه کان یحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بکر شیخاً یدری ما یقول، وعلیّ أسلم صبیّاً ، والصبیّ لا یصحّ إسلامه ، وبکلامه فی قصّة خطبة بنت أبی جهل ... فإنّه شنع فی ذلک ، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه علیه وسلّم : ولا یبغضک إلاّ منافق .
و بعضى بخاطر سخنان زشتى که در باره امیر مؤمنان (علیه السلام) بیان داشته وى را منافق دانسته اند .
چون وى گفته است : على بن أبی طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش کرد ؛ ولى کسى او را یارى نکرد ، جنگ هاى او براى دیانت خواهى نبود ؛ بلکه براى ریاست طلبى بود ، اسلام ابوبکر ، از اسلام على که در دوران طفولیت صورت گرفته با ارزشتر است و همچنین خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بود .
تمامى این سخنان « ابن تیمیّه » نشانه نفاق او است ؛ چون پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) به على (علیه السلام) فرموده است : جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد .
این سخن یک عالم شیعی نیست ؛ بلکه سخن ابن حجر عسقلانی است که خود در مخالفت با مذهب شیعه تعصب خاصی دارد .
و باز در کتاب منهاج السنة که به قول علامه امینی رحمة الله علیه باید نام او را «منهاج البدعة» نهاد مینویسد :
وقد جمع الشافعیّ ومحمّد بن نصر المَرْوَزی کتاباً کبیراً فیما لم یأخذ به المسلمون من قول علیّ ؛ لکون قول غیره من الصحابة أتبع للکتاب والسنّة .
شافعى و مَرْوَزى کتاب بزرگى نوشته و در آن تمام مواردى را که مسلمانان به گفتار على عمل ننموده اند جمع کرده اند ؛ چون گفتار صحابه به قرآن و سنت نزدیکتر بوده است .
همان علی (علیه السلام) که از نخستین لحظه زندگی تا آخرین لحظات نفسهای پیامبر با آن حضرت بوده است ، همان علی (علیه السلام) که گاهی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم او را قرین حق معرفی کرده و میفرماید:
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق است و حق با علی است .
این روایت را بسیاری از بزرگان اهل سنت نقل و تصحیح کردهاند ؛ از جمله : هیثمی در مجمع الزوائد ، ج 7 ، ص235 و بعد از نقل حدیث می گوید : «رواه أبو یعلى ورجاله ثقات » و حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین ، ج3 ، ص124 و میگوید : « هذا حدیث صحیح على شرط مسلم ولم یخرجاه » و تاریخ بغداد ، ج14 ، ص322 و ابن قتیبه دینوری ، در الإمامة والسیاسة ، ج 1 ، ص98 و فخررازی در تفسیر کبیر ، ج 1 ، ص205 و المحصول ، ج6 ، ص134 و ...
و گاهی قرین قرآن قرار داده و میفرماید :
علی مع القران مع والقرآن مع علی لن یتفرقا حتى یردا على الحوض .
علی با قرآن است و قرآن با علی است و از هم جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض نزد من آیند.
این روایت را حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین نقل کرده و میگوید :
هذا حدیث صحیح الاسناد وأبو سعید التیمی هو عقیصاء ثقة مأمون ولم یخرجاه .
المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 - ص 124 و الجامع الصغیر - جلال الدین السیوطی - ج 2 - ص 177 .
این روایت دارای سند صحیحی است و ابو سعید تیمی ، نام او عقیصاء است و مورد اطمینان ؛ اما این روایت را (بخاری و مسلم در صحاحشان ) نیاورده اند .
آیا چنین شخصی میتواند گفتارش کم ارزشتر از گفتار کسانی باشد که که بیش از دو سوم عمرشان را در شرک ، بت پرستی ، قمار ، شراب ، غناء و ... گذراندهاند ؟!
سخن زشتی از ابن تیمیه در باره امیر المؤمنین :
أمّا أهل السنة فأصلهم مستقیم مطرد فی هذا الباب وأما أنتم فمتناقضون وذلک أن النواصب من الخوارج وغیرهم الذین یکفرون علیا أو یفسقونه أو یشکون فی عدالته من المعتزلة والمروانیة وغیرهم لو قالوا لکم ما الدلیل على إیمان على وإمامته وعدله لم یکن لکم حجة .
راه و روش اهل سنت راه درست و مستقیم در این باب است (اکثر فرقه ها نظر ایشان را قبول دارند) ؛ اما شما ( شیعه ) پس باهم تناقض دارید ؛ و دلیل آن این است که خوارج و غیر ایشان از کسانی که علی را کافر می دانند یا فاسق می دانند ، یا معتزلی ها و مروانی ها که در عدالت او شک می کنند ، و غیر ایشان ، اگر به شما بگویند که دلیل بر ایمان علی و امام بودن او و عدالت او چیست ، دلیلی نخواهید داشت .
این سخن وی ، دشمنی آشکاری است با کسی خداوند به نص صریح قرآن او را «مؤمن» خطاب کرده و حتی او را «ولی» و سر پرست مردم معرفی کرده است . خداوند در سوره مائده آیه 55 میفرماید :
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُون . المائده / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند : همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند .
این آیه به اعتراف بسیاری از علمای اهل سنت در حق امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است . قاضی عضد الدین الإیجی ، متوفای 756 هـ در این باره میگوید :
وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی .
المواقف فی علم الکلام ، ص 405 .
تمامی مفسرین اجماع دارند که این آیه در بار? امام علی علیه السلام نازل شده است .
و سعد الدین تفتازانی نیز تصریح میکند :
نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن أبی طالب ، رضی اللّه عنه ، حین أعطى خاتمه وهو راکع فی صلاته .
شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج 5 ، ص270 .
[این آیه] به اتفاق مفسران در بار? علی بن أبی طالب (علیه السلام) هنگامی که در حال رکوع انگشترش را به فقیر نیازمند بخشید نازل شده است .
و نیز علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی در این باره میگوید :
إنّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن أبی طالب حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته .
شرح تجرید الاعتقاد ، ص 368 .
این آیه ، به اتفاق مفسران در حق علی بن أبی طالب (علیه السلام) نازل شده است . وآن هنگامی بودکه به سائل انگشتری اش را بخشید در حالی که در رکوع نماز بود .
و آلوسی نیز میگوید :
غالب الأخباریّین على أنّ هذه الآیة نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه .
غالب اخباری ها بر این عقیدهاند که این آیه در حق علی (علیه السلام) نازل شده است .
روح المعانی ، ج 6 ، ص168 .
حال این که آیا از آن ولایت و خلافت بلافصل بعد از پیامبر ثابت میشود یا نه ، بحث دیگری است و در جای خود ثابت شده است ؛ ولی حد اقل ایمان امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت میکند .
آیا ابن تیمیه ، این آیه را ندیدهاند و یا دشمنی با امیر المؤمنین و حسادت به فضائل آن حضرت آنها را وادار کرده است که اینگونه سخن بگویند ؟
حد اقل امیر المؤمنین علیه السلام جزء صحابه که بوده است و شما نه تنها همه صحابه را مؤمن ؛ بلکه همه آنها را بلا استثناء عادل میدانید . آیا امیر المؤمنین جزء صحابه نیست ، یا تمامی صحابه عادل نبوده و دلیلی بر ایمان و عدالت آنها وجود ندارد ؟
نزول آیه حرمت شراب در حق امیر المؤمنین :
وقد انزل الله تعالى فی علی :"یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".
منهاج السنة ، ج 4 ، ص65 .
و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :"ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید" ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه کرد !!!
در حالی که به اتفاق شیعه و سنی این آیه و دیگر آیات شراب در حق عمر بن الخطاب نازل شده است ، از آن جایی که طرف ما وهابیها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده میکنیم و از نقل روایت از کتابهای شیعه خودداری میکنیم .
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که ذهبی در سیر اعلام النبلاء ، ج20 ، ص191 با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی میدهد ، در کتاب ربیع الأبرار مینویسد :
أنزل الله تعالى فی الخمر ثلاث آیات، أولها یسألونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک ، إلى أن شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر ، فنزلت : یا أیها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سکارى ، فشربها من شرب من المسلمین ، حتى شربها عمر فأخذ لحی بعیر فشج رأس عبد الرحمن بن عوف ، ثم قعد ینوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد یغوث .
وکائن بالقلیب قلیب بدر ... فبلغ ذلک رسول الله صلى الله علیه وسلم ، فخرج مغضباً یجر رداءه ، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه ، فقال : أعوذ بالله من غضب الله ورسوله . فأنزل الله تعالى : إنما یرید الشیطان ، إلى قوله : فهل أنتم منتهون . فقال عمر : انتهینا .
ربیع الأبرار ، زمخشری ، ج1 ، ص398 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإصدار الثانی و با کمی تغییر در تاریخ المدنیة ، ابن شبه ، ج3 ، ص863 طبق برنامه المکتبة الشاملة الکبری ، الإْصدار الثانی .
این دو کتاب را میتوانید در این سایت اینترنتی نیز پیدا کنید :
http://www.alwarraq.com
خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد . اولین آن : "از تو در مورد شراب و قمار سوال می پرسند"؛ پس عده ای از مسلمانان شراب خورده و عده ای آن را ترک کردند ؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت ؛ پس آیه نازل شد که :" ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید" ؛ باز عده ای از مسلمانان از آن خوردند ؛ تا این که عمر بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر عبد الرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشته گان بدر ( از کفار) با شعر اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که : کسانیکه در آن چاه بودند ؛ چاه بدر...!!!
خبر به رسول خدا صلی الله علیه وسلم رسید ؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین می کشیدند ، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا ( با آن ) عمر را بزنند . پس عمر گفت : پناه می برم به خدا از غضب خدا و رسولش ؛ پس خداوند آیه نازل فرمود که :" به درستی که شیطان می خواهد ..." تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر می دارید ( از شراب خوردن) ؟" پس عمر گفت :دست برداشتیم .
البته عمر بن الخطاب ، در این جا گفت « انتهینا = دست برداشتیم» ؛ اما این که واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد ، مشخص نیست ؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت تا بعدها نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است ، ترک نکرده است . مالک بن أنس ، امام مالکیها در کتاب الموطأ که به اعتقاد برخی از علمای اهل سنت جزء صحاح سته به حساب میآید ، مینویسد :
عن عبد الرحمن بن القاسم ، أن أسلم مولى عمر بن الخطاب أخبره ، أنه زار عبد الله بن عیاش المخزومی فرأى عنده نبیذا وهو بطریق مکة . فقال له أسلم : إن هذا الشراب یحبه عمر بن الخطاب . فحمل عبد الله بن عیاش قدحا عظیما . فجاء به إلى عمر بن الخطاب فوضعه فی یدیه . فقربه عمر إلى فیه ثم رفع رأسه . فقال عمر : إن هذا لشراب طیب . فشرب منه .
از عبد الرحمن بن قاسم ( نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او عبد الله بن عیاش مخزومی را دید ؛ در حالی که او در راه مکه بود ، در نزد وی نبیذ دید !!! پس اسلم به او گفت : این نوشیدنی است که عمر آن را دوست می دارد . عبد الله بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت ؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد ؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت : این شرابی نیکو است ؛ پس از آن نوشید .
و نبیذ را اهل لغت ، این گونه معنا کردهاند :
وإنما سمی نبیذا لأن الذی یتخذه یأخذ تمرا أو زبیبا فینبذه فی وعاء أو سقاء علیه الماء ویترکه حتى یفور [ ویهدر ] فیصیر مسکرا .
تاج العروس ، ج5 ، ص500 ، ماده نبذ .
به آن نبیذ گفته می شود ، زیرا کسی که آن را درست می کند خرما و کشمش را گرفته و آن ها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب می ریزد . و آن را می گذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود ؛ که در این صورت مست کننده میشود .
و محیی الدین نووی در کتاب المجموع مینویسد :
[ واما الخمر فهی نجسة لقوله عز وجل ( إنما الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجس من عمل الشیطان ) ولأنه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لأنه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر ] .
المجموع - محیى الدین النووی - ج 2 - ص 563 .
اما شراب نجس است ؛ زیرا خداوند عز و جل فرموده است : " شراب و قمار و بت ها وتیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر ( ترک آن ) ضرر نداشته باشد ، حرام است ؛ پس مانند خون نجس است ؛ و اما نبیذ ، پس آن نیز نجس است ؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به طرب می آورد ؛ از این رو ، مانند شراب نجس است .
جالب است که جناب عمر ، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شراب خواری برنمیداشت ؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند . ابن سعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر الطبقات الکبری مینویسد :
عن عبد الله بن عبید بن عمیر أن عمر بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا أمیر المؤمنین لو شربت شربة فقال أسقونی نبیذا وکان من أحب الشراب إلیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم .
الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 354 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 44 - ص 430 و با کمی تفاوت در : السنن الکبرى - البیهقی - ج 3 - ص 113 و فتح الباری - ابن حجر - ج 7 - ص 52 و المصنف - ابن أبی شیبة الکوفی - ج 5 - ص 488 و الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1154 و دهها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت .
از عبد الله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر بن خطاب ، چاقو خورد ، مردم به او گفتند : ای امیر مومنان ، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است ) ؛ پس گفت : به من نبیذ دهید !!! و نبیذ از دوستداشتنی ترین نوشیدنی ها در نزد وی بود . عبد الله گفت : نبیذ از زخم وی همراه با لخته های خون خارج شد .
انکار موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام :
ابن تیمیه ، در بسیاری از موارد تلاش خود را میکند که موقعیت علمی امیر المؤمنین علیه السلام را زیر سؤال برده و از آن طرف موقعیت علمی دیگرانی همچون ابوبکر و عثمان را بالا ببرد .
وی مینویسد :
والمعروف أنّ علیّاً أخذ العلم عن أبی بکر .
منهاج السنّة ، ج 5 ، ص513 .
آن چه مشهور است على ، علم را از ابوبکر فرا گرفته است .
همان ابوبکری که بعد از سالها هنوز معنای «فاکهة وأبّا » را که هر عرب بیابانگردی میدانست ، نفهمیده بود .
وأخرج أبو عبید فی فضائله وعبد بن حمید عن إبراهیم التیمی قال سئل أبو بکر الصدیق رضی الله عنه عن قوله « وأبا» فقال أی سماء تظلنی وأی أرض تقلنی إذا قلت فی کتاب الله مالا أعلم .
الدر المنثور - جلال الدین السیوطی - ج 6 - ص 317 .
از ابو بکر معنى آیه شریفه «وَأَبًّا» را پرسیدند ( نتوانست پاسخ دهد و از معنى کلمه أبّ بىخبر بود) گفت : کدام آسمان بر سر من سایه افکند یا کدام زمین مرا بر روى خود جای دهد ، اگر آنچه را که از کتاب خدا نمىدانم بگویم .
ما به اختصار در این جا به چند مورد از دلایلی که اعلمیت امیر المؤمنین علیه السلام را ثابت میکند اشاره میکنیم و دوستان عزیزی را که خواستار مطالب بیشتری هستند به کتابهای مفصل ارجاع میدهیم
1. بسیاری از علمای اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود :
أنا مدینة العلم وعلی بابها فمن أراد العلم فلیأته من بابه .
المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 11 ، ص 55 و أسد الغابة ، ابن أثیر ، ج 4 ، ص22 و تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج 3 ، ص181و الجامع الصغیر ، السیوطی ، ج 1 ، ص415 و ج3 ، ص60.
من شهر علم هستم و علی در آن است ؛ پس هرکس که علم می خواهد ، باید از در آن وارد شود .
حاکم نیشابوری در المستدرک ، ج 3 ، ص127ـ126 این روایت را با چندین طریق نقل و آن را تصحیح میکند و همچنین متقی هندی در کنز العمال ، ج 13 ، ص149 نقل و به صحت آن اعتراف میکند .
2 . علی علیه السلام تنها کسی است که ادعا میکند « سلونی قبل أن تفقدونی » ، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت میشود ؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نوشتهاند :
لم یکن أحد من الصحابة یقول (سلونی) إلاّ علیّ بن أبی طالب .
المستدرک ، الحاکم ، ج3 ، ص122 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج42 ، ص 387 و المناقب ، خوارزمی ، ص 329 و فضائل الصحابة ، أحمد بن حنبل ، ج2 ، ص646، و أسد الغابة ، ابن أثیر ، ج4 ، ص22 و تهذیب الأسماء واللغات ، النووی ، ج1 ، ص317 و المناقب للخوارزمی ، ص 90.
هیچ یک از صحابه نمی گفت که (هر چه میخواهید) از من بپرسید مگر علی بن ابی طالب (اشاره به روایت امیر مومنان که می فرمودند از من هرچه می خواهید بپرسید قبل از اینکه من را از دست بدهید)
3 . از ابن عباس نقل شده که وی میگفت :
والله لقد أعطى على ابن أبی طالب تسعة أعشار العلم وأیم الله لقد شارککم فی العشر العاشر .
الاستیعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1104 و أسد الغابة - ابن الأثیر - ج 4 - ص 22 و سبل الهدى والرشاد - الصالحی الشامی - ج 11 - ص 289 و ینابیع المودة لذوی القربى - القندوزی - ج 1 - ص 213 و تفسیر الثعالبی ، ج ، ص52 و تهذیب الأسماء واللغات ، ج1 ، ص317 .
قسم به خدا به علی بن ابی طالب نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است .
4 . بخاری در تاریخ کبیر می نویسد :
سمعت عطاء : قالت عائشة : علی اعلم الناس بالسنة .
التاریخ الکبیر - البخاری - ج 2 - ص 255 و ج 3 - ص 228 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 42 - ص 408 و ... .
از عطاء شنیدم که عایشه گفت : علی دانا ترین مردم به سنت است .
انکار شایستگی علی بر قضاوت :
وأما قوله : قال رسول الله «أقضاکم علی» والقضاء یستلزم العلم والدین ، فهذا الحدیث لم یثبت ولیس له إسناد تقوم به الحجة .
منهاج السنّة، ج4 ص 138.
و اما کلام رسول خدا (که فرموده اند): علی قاضی ترین شما است ؛ و قضاوت لازمه اش علم و دین است ؛ پس این حدیث درست نیست و سند ندارد و نمی توان به آن استدلال کرد .
و نیز در باره حدیث « اقضاکم علی » مینویسد :
فهذا الحدیث لم یثبت ، ولیس له إسناد تقوم به الحجّة ... لم یروه أحد فی السنن المشهورة، ولا المساند المعروفة، لا بإسناد صحیح ولا ضعیف، وإنّما یروى من طریق من هو معروف بالکذب
منهاج السنّة ، ج 7 ، ص512 .
این حدیثی است که درست نیست و سندی ندارد که بتوان به آن استدلال کرد ؛ هیچ کس آن را در کتاب های سنن مشهور نقل نکرده است ؛ و نه در کتاب های مسند ؛ نه با سندی صحیح و نه ضعیف ؛ و تنها آن را کسی روایت می کند که به دروغ گویی معروف است .
در حالی که محمد بن اسماعیل بخاری در صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن ، از قول عمر بن خطاب مینویسد :
عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَقْرَؤُنَا أُبَیٌّ وَأَقْضَانَا عَلِیٌّ .
صحیح البخاری ، ج 5 ، ص149، کتاب التفسیر ، باب قوله تعالى : ما ننسخ من آیة أو ننسها .
از ابن عباس نقل شده است که گفت : عمر رضی الله عنه گفت : بهترین خواننده ( قرآن ) ما أبی است و قاضی ترین ما علی .
اگر کتاب محمد بن اسماعیل بخاری ، کتاب مشهوری نیست و سندهایی که نقل کرده ، سند صحیحی نیست ، ما نیز میپذیریم که برترین و صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن کریم ، ارزش سندی نداشته و روایاتی را که نقل کرده از طریق دروغگویان مشهور بوده است . مرحبا بناصرنا .
دفاع از ابن ملجم
ابن تیمیه ، نه تنها با امیر المؤمنین علیه السلام علناً دشمنی میروزد که حتی از قاتل آن حضرت دفاع سرسختانهای میکند .
وی در منهاج السنة مینویسد :
والذی قتل علیّاً کان یصلّی ویصوم ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علیّ، وفعل ذلک محبّة للّه ورسوله فی زعمه، وإن کان فی ذلک ضالاًّ مبتدعاً . منهاج السنة ، ج 1 ، ص153.
آن کسى که على را کشت ، اهل نماز و روزه بود و قرآن مى خواند و معتقد بود که کشتن على مورد رضایت خدا و پبامبر است و این کار را به خاطر به دست آوردن محبت خدا و پیامبر انجام داد ، اگر چه در این عقیده دچار گمراهى شده بود .
و نیز مى گوید :
على بن ابى طالب را یکى از خوارج به نام عبد الرحمن بن ملجم در حالى که از عابدترین انسان ها و داراى مقام علمى بود به قتل رساند :
قتله واحد منهم وهو عبدالرحمن بن ملجم المرادی مع کونه کان من أعبد الناس وأهل العلم .
منهاج السنّة ، ج 5 ، ص47 .
ملاحظه مى کنید که ابن تیمیّه ، ابن ملجم را چگونه مدح مى کند با این که پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) ، او را از شقى ترین انسان ها و در ردیف پى کننده ناقه ثمود شمرده است .
قال علی(علیه السلام) : « أخبرنی الصادق المصدّق أنّی لا أموت حتى أضرب على هذه ، وأشار إلى مقدّم رأسه الأیسر فتخضب هذه منها بدم، وأخذ بلحیته وقال لی: یقتلک أشقى هذه الأمّة کما عقر ناقة اللّه أشقى بنی فلان من ثمود» .
مسند أبی یعلى ، ج 1 ، ص431 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص38 و کنز العمّال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص192 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 42 ، ص543 .
پیغمبر راستگو و راست گفتار به من اطلاع داد که از دنیا نمىروم مگر این که ضربتى بر فرق سرم وارد مىآید و محاسنم را از خون سرم رنگین مىکند و در این هنگام بود که محاسن شریفش را به دست گرفت . پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: یا على! شقىترین شخص این امت ، تو را از پاى درمىآورد ، چنانکه شقىترین بنى فلان از مردم ثمود ، شتر حضرت صالح علیه السّلام را پى کرد .
حضرت امیر(علیه السلام) مى فرماید : پیامبر راستگو و راستین به من خبر داد که مرا شقى ترین انسانهاى این امت به شهادت خواهد رساند .
هیثمى روایاتى به این مضمون نقل کرده و سپس مى نویسد :
رواه الطبرانی وأبو یعلى وفیه رشدین بن سعد وقد وثّق ، وبقیّة رجاله ثقات.
سپس روایت دیگرى به همین مضمون نقل مى کند و مى گوید:
رواه أحمد والطبرانی والبزّار باختصار، ورجال الجمیع موثّقون .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص136.
احمد و طبرانى و بزّرا آنرا مختصر نقل کرده اند ، و همه راویان این حدیث ثقه هستند .